Monthly Archives: January 2011

دختر زيبا

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی. پیرمرد از دختر پرسید: – غمگینی؟ – نه. – مطمئنی؟ – نه. – چرا گریه می کنی؟ – دوستام منو دوست ندارن. – چرا؟ – چون … Continue reading

Posted in Uncategorized | Leave a comment

کوتاه ترين داستان کوتاه جهان

کوتاه ترین داستان کوتاه جهان توسط ارنست همینگوی نوشته شده : For Sale: Baby Shoes, Never Worn. برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده .

Posted in Uncategorized | Leave a comment

پسر کاکل زری

یادش آمد که چقدر دوست داشت فرزندشان پسر باشد. درب اتاق عمل باز شد. پرستار بود. – مژده بدهید : یک پسر کاکل زری! حالا هم در بیمارستان بود.در باز شد. –       – پسرم اومده؟ –    – « نه ، داداش … Continue reading

Posted in Uncategorized | Leave a comment

غربت

غربت را نباید در الفبای شهر غریب جستجو کرد همین که عزیزت نگاهش را به دیگری فروخت تو غریبی!!

Posted in Uncategorized | Leave a comment

آدم های ساده

آدمهای ساده را دوست دارم. همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.  همان ها که برای همه لبخند دارند.  همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند. آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛ … Continue reading

Posted in Uncategorized | Leave a comment

دوستی

من گمان می کردم دوستی همچون سروی سر سبز چار فصلش همه آراستگی است من چه می دانستم سبزه می پژمرد از بی آبی من چه می دانستم دل هر کس دل نیست قلب ها ز آهن و سنگ قلب … Continue reading

Posted in Uncategorized | Leave a comment

و خدا زن را آفريد

هنگامی که خدا زن را آفريد به مرد گفت: “اين زن است. وقتي با او روبرو شدي، مراقب باش که …” اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ مکار سخن او را قطع كرد و چنین … Continue reading

Posted in Uncategorized | Leave a comment

سفره گوركن خاليست، الهی بمیرم!

…

Posted in Uncategorized | Leave a comment

متن زیبا

به خوابهایم سرك نكش وقتی در لحظات ِ بیداری ام حضور نداری

Posted in Uncategorized | Leave a comment

Hello world!

Welcome to WordPress.com. This is your first post. Edit or delete it and start blogging!

Posted in Uncategorized | 1 Comment